رویداد های مهم دی (شب یلدا)
سلام فرشته نازم
دلم واسه نوشتن خاطره هات تو اینجا یه ذره شده بود عزیزم از مرداد تا آذر 5 تا پست نیمه کاره دارم ،ان شاالله تو اولین فرصت کاملشون می کنم.
امسال دومین یلدات بود کیان جونم ،حیف که بابا پیشمون نبود.آخه بابا تو فرجه هاش بود و مشغول درس خوندن و برای اینکه راحت تر درس بخونه ما هم یه دو هفته ای رفتیم تفرش موندیم دقیقا هم یه هفته قبل از شب یلدا.
اولش عذر خواهی کنم ازتون بابت عکسای تکراری،همشون رو دوست داشتم دلم نیومد نزارمشون
از شب قبلش چه برفی هم اومده بود تفرش،صبح که از خواب بیدار شدی با دیدن منظره بیرون شدیدا هیجان زده شده بودی و همش می گفتی مامان بریم بیرون برف.نزدیکای ظهر لباس تنت کردم با بابایی بردمت رو پشت بوم،به برف ها دست می زدی و از ته دل می خندیدی و می گفتی مامان برف یخ(منظورت سردی زیاد برف بود)
امسالم شب یلدا واسه خودش شب به یاد موندنی و زیبایی بود ،مخصوصا که بعد از ازدواجم اولین سالی بود که در کنار خانواده ام بودم.خیلی بهمون خوش گذشت و فقط جای بابا مهدی کنارمون شدیدا خالی بود.
اینم میز شب یلدامون
از دیدنش به وجد اومده بودی اصرار داشتی خودت رو به بالای میز برسونی که موفقم شدی
به محض رسیدنم شروع کردی به تست کردن خوراکی ها،برای اینکه کسی چیزی بهت نگه هر دو دقیقه می گفتی برام دست بزنید که پسر خوبیم خخخخخخ.
جدیدا هم که یاد گرفتی همش می گی عسک بنداز(ازت عکس بگیریم)،بعدم خودت خوشگل به دوربین نگاه می کنی .الهی مامان فدات بشه
فردای اون روزم باز با هم رفتیم برف بازی اونم خونه عزیز.از در رفتیم داخل شروع کردی به صدا کردن عزیز بعدم احمد رضا قانع نمی شدی که کسی نیست.آخر رفتیی از پله ها بالا و همه جا رو گشتی ،دیدی واقعا هیچ کس نیست،اومدی حیاط برف بازی کردی.
اولش خوردگی زمین تو برف ها ولی باز خودت بلند شدی و رفتی سراغ برف بازی.
الهی قربون نگاه کردنت بشم من
جا پاهای کوچولوت رو برف ها
تو دو تا عکس آخری هم حواست به زن عمومامان من بود (همسایه بغلی خونه عزیز هستن) چون نمی دیدینشون و فقط صداشون رو می شنیدی کلی تعجب کرده بودی.
جالب اینه که هر چی بابایی می گفت شمام تکرار می کردی.
زممو سلام خُبی (زن عمو سلام خوبی)
عاشق حرف زدنتم اون با تلفظ مختص خودت دوست دارم اون لحظه درسته قورتت بدم نفسم
روزی می رسد که تنها یک خاطره خواهد ماند
پس تمام تلاشت را بکن که خاطره خوبی باقی بماند